هاییه داستان جدید خنده داره نوشتم به نام سه خواهر وسه برادر شیطون 

برید ادامه تا پارت اول ازمایشیش رو بخونید 

برید ادامه

پارت1

از ازبون مرینت 

صبح زود بیدار شدم اخه سحر خیز بودم دیدم هنوز اون خرس گندها خوابن منظورم کاگامی و الیا بود با فکر شیطانی که به سرم زد یه لبخند شیطنت امیز زدم و یه مار پلاستیکی برداشتم و رفتم پیش الیا اخی بچم چه ناز خوابیده روی شکمش خوایده و یه دستش زیر شکمش و یه دستش پیش صورتش مارو روی دستش گذاشتم .....(یعنی ادامه داره)

سلام بچه ها این پارت 

آزماشی بود برای بعدی قراره کلی اتفاق خنده دار بیوفته 

پس نظر بدید 

و لایک بارمون کنید 

بای تا های ژیگولیا